سیما علیپور627k
برای سفارش به شماره زیر در واتساپ پیام دهید
وقتی عنوان «مادر عروس ایران» را شنیدم، تصور میکردم قرار است با یک بانوی جاافتاده و سرد و گرم چشیده که عمری را در سروسامان دادن به زندگی دختران دمبخت سپری کرده، روبهرو شوم. مهمان ویژهمان که از راه میرسد، اما همهچیز تغییر میکند. مواجهه با یک خانم جوان، ماجرا را جذابتر و مرا کنجکاوتر میکند.
«سیما علیپور» انگار به این نگاههای پرسشگر عادت دارد که لبخندبرلب در جواب میگوید: «اولین بار این واژه را از یک عروس خانم معلول شنیدم، وقتی که در سالنزیبایی داشتند برای مراسم عروسی آمادهاش میکردند و من در تکاپوی رتقوفتق کارهایش بودم. او آن روز، بی هیچ مقدمهای، مرا «مامان» خطاب کرد. جالب است بدانید من بهلحاظ سنی از آن عروس، کوچکتر بودم. خب، مسلماً مادر بودن، قشنگترین حس دنیاست. اما خوب یادم است که تا این کلمه را شنیدم، بغض کردم و تا چند ثانیه، فقط سکوت بود و سکوت. انتظارش را نداشتم. شنیدن لفظ «مامان» خیلی برایم غریب بود. در آن لحظات، نگاهِ قشنگ افراد حاضر در آنجا به کمکم آمد. گفتند: راست میگوید. چون تو داری نقش مادر عروس را ایفا میکنی. حس آن لحظات را با هیچ واژهای نمیتوانم توصیف کنم. آن بغضی که راه هر کلمهای را بستهبود، شاید ناشی از ذوق بیش از اندازهای بود که از قرار گرفتن در چنین موقعیتی به من دست دادهبود.
با همان لباس عروسی که از دست دادم، به زندگی برگشتم
و همهچیز از همین لباس اسرارآمیز شروع شد؛ لباس عروس. لباسی که کابوسِ ازدستدادنش، قهرمان داستان ما را تا لبه پرتگاه ناامیدی کشاندهبود: «خیلی قبلتر از اینکه وارد این عرصه شوم، فعال اجتماعی بودم. اما ورود به عرصه فعالیتهای حوزه ازدواج، ریشه در زندگی شخصیام داشت. ماجرا از آنجا شروع شد که عشقم و نامزدم را بهدلیل بیماری سرطان از دست دادم و آن لباس عروسی که برای مراسم ازدواجم انتخاب کردهبودم، برایم تبدیل شد به یک رؤیا، یک عقده که انگار هیچوقت قرار نبود به آن برسم. ناخودآگاه خیلی اوقات به آن مزون میرفتم و خیره میشدم به آن لباس عروس. کار به جایی رسید که کاملاً ناامید و شکستخورده به این نتیجه رسیدم باید به این زندگی خاتمه بدهم. درست در شبی که در اوج افسردگی، قرصها در مشتم بود و تصمیمم را گرفتهبودم، یکدفعه در ناخودآگاهم چیزی جرقه زد و با خودم گفتم: خب، تو لباس عروست را از دست دادی. عوضش بیا برای چند دختر که نمیتوانند لباس عروس داشتهباشند، لباس عروس فراهم کن.»
6 ماه فرصت تا مرگ داشتم
سیما علیپور مکثی میکند و برمیگردد به آن لحظات خاکستری. دوباره در نقطه شروع آن مسیر ناشناخته میایستد و در ادامه میگوید: «برای خودم، زمان هم تعیین کردهبودم که؛ ۶ ماه فرصت داری با تهیه لباس عروس، ۱۰ الی ۱۵ دختر را عروس کنی، بعد از آن مجاز هستی به زندگیات خاتمه بدهی!
درست از فردا صبح شروع کردم. به مزونهای لباس عروس میرفتم و بدون آشنایی قبلی، صحبتهایم با مسئول مزون را با یک جمله شروع میکردم: «خانم! در ماه حاضر هستید به چند دختر که نمیتوانند هزینه خرید یا کرایه لباس عروس را پرداخت کنند، اهدای تخصص کنید؟»
اوایل براساس آن قول و قرار اولیه با خودم، فقط به فکر لباس عروس بودم، اما در ادامه، به سالنهای آرایش هم سر زدم و تلاش کردم برای همکاری راضیشان کنم. به آنها هم میگفتم: «این تخصصی که دارید را در ماه حاضرید به چند دختر که نمیتوانند هزینههای سالن زیبایی را پرداخت کنند، هدیه کنید؟» و جالب اینجاست که از میان ۱۰۰ مزون عروس و ۱۰۰ سالن زیبایی که در ابتدای کار به آنها مراجعه کردیم، هیچکس جواب رد به ما نداد! این برای خود ما هم عجیب بود که این افراد اصلاً چرا به ما اعتماد میکنند؟! همه در جواب میگفتند: «ما هستیم. کمک میکنیم. فقط این عروسها را به ما معرفی کنید.» و آنچه اهمیت این همکاری داوطلبانه را دوچندان میکند، این است که تقریباً تمام این مزونها و سالنهای زیبایی، جزو برندهای تهران محسوب میشوند و واقعاً تمام خدماتی که با هزینههای بالا برای عروسهای دیگر انجام میدهند را در همان سطح و حتی بالاتر برای عروسهای ما بهصورت رایگان انجام میدهند.»
حالا ۳۰۰ همکار در مزونها، سالنهای زیبایی و گلفروشیها داریم
«اوایل بهتنهایی شروع به این کار کردم، اما بعد از مدتی، از دوستان نزدیکم دعوت به همکاری کردم. آنها هم که اهل کارهای قشنگ بودند، با یک تلنگر وارد میدان شدند. گروه ما شکل گرفت و کارها خیلی بهتر و راحتتر از آنچه دیگران فکر میکردند، پیش رفت. تیم ما یک تیم بسیار جوان و امروزی است و اغلب افرادی که با ما برخورد دارند، تعجب میکنند یک عده دختر و پسر جوان امروزی، اهل چنین فعالیتهای اجتماعی هستند. در حال حاضر در گروه «عروس ایرانی» ۸ نفر بهعنوان شورای مرکزی و حدود ۴۰ جوان فعال هم در بخشهای مختلف مشغول فعالیت هستند.»
برای مادر عروس ایران، این ۲ سال پُرفرازونشیب، سراسر شیرینی و شادی و پر از همدلیهای زیبایی بوده که باعث شده تیم کوچکش به یک گروه بزرگ دوستداشتنی تبدیل شود: «کار به جایی رسید که مزونها، سالنهای آرایشی و گلفروشیهایی که با همکاری میکردند، اعتمادشان به ما آنقدر زیاد شد که مثلاً خیلی اوقات لازم نبود دختران گروه ما به سالن آرایش بروند و بگویند همراه عروس هستند. یعنی جو آن مزون و سالن زیبایی نسبت به ما و این حرکت آنقدر خوب شدهبود و حسوحال مثبت این عروسها آنقدر به همه منتقل شدهبود که گاهی اوقات، همه کارها با یک تلفن هماهنگ میشد. بهاینترتیب، همه کسانی که با ما همکاری میکردند، یکجورهایی شدند اعضای تیم ما. آن ابتدا همه فکر میکردند محال است چنین فعالیتی شکل بگیرد. میگفتند حالا این مزونها و سالنهای زیبایی شاید یکبار حاضر شوند این کار را بهصورت رایگان انجام دهند، اما ادامهدار نخواهد بود. اما ۲ سال از آن روز میگذرد و این همکاری همچنان پابرجاست. حالا بهصورت تقریبی، در مزونها، سالنهای زیبایی و گلفروشیهایی که در مناطق یک و دو با ما همکاری دارند، بیش از ۳۰۰ نفر همکار داریم.»
sima_alipoor_official@
627k
روش تبلیغاتی |
استوری پرسش پاسخ, انباکسینگ محصول, پست ویدئویی, معرفی حضوری, استوری بنر, استوری سریالی, پست بنر, استوری ویدئویی |
---|
اطلاعات فروشنده
- نام فروشگاه: سیماعلیپور
- فروشنده : سیماعلیپور
- هنوز امتیازی یافت نشده است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.